* امسال دوباره بعد از یه وقفه ای دانشجو شدم. مهمترین هدفم این بود که بتونم تو کاری که هستم مهارت بیشتری کسب کنم. روزهای اول تو دانشگاه مثل توریستها رفتار میکردم:) اما الان تا حدی فهمیدم توی این چند ساله چه اتفاقاتی افتاده. حالا با اینکه این چند سال مدت زیادی نیست ولی تغییرات خیلی محسوسه.
* اول اینکه برخلاف تصورم ظاهر دانشجویی هنوز ساده تر از ظاهر بیرونه. یعنی من خودم روزهای اول لباسم یه کم رنگی بود، بعد رفتم دانشگاه دیدم خیلی پیشونی سفید شدم :D اکثرا اونجا مشکی و نهایتا خاکستری و سورمه ای و کلا طیف تیره میپوشن هنوز، این شد که یه سری لباس مشکی و مخصوصا مقنعه هم خریدم. چون اصلا و ابدا تو دانشگاه پوشش سر غیر از این نیست. حتی چادریهاشم روسری نمیپوشن دیگه.
* دوم اینکه جو دانشگاه خیلی آروم شده. دیگه از اون جو سیاسی خبری نیست همه سرشون تو کار خودشونه. حالا یا درس یا سرشون تو گوشیه. خلاصه دیگه از اون جنب و جوش سیاسی اصلا خبری نیست. حالا فکر نکنید این برای فوق لیسانسه. نه اصلا بین لیسانسها هم اوضاع همینه که البته به نظر من اتفاق مبارکی هست.
* سوم اینکه فضا یه مقدار بسته شده. مثلا تو درسهای مدیریتی اساتید وقتی میخوان در مورد اقتصاد و یا مدیران کشور حرف بزنن خیلی محافظه کار شدن و یا اصلا میترسن که صداشون صبط بشه! در حالیکه من یادمه سابقا استاد ریاضی مهندسی و مدار الکتریکی هم بالاخره مستقیم یا غیر مستقیم یه انتقادی میکردن!:دی حالا شایدم الان روزهای اوله اینطوریه، بعدا فعال بشن الله اعلم.
* یه چیز دیگه هم فهمیدم و اونم اینه که ماها هیچوقت بزرگ نمیشیم و مثل بچه آدم درس نمیخونیم (البته من خودمو میگما) حالا لیسانس اجباری بود، کسی که مجبورم نکرده برم فوق، ولی با اینحال بازم تا جایی که میتونم از سر و ته تمرینها و ارائه ها میزنم، هنوزم کتابامو نخریدم چه برسه به اینکه بخونم و …:دی
* آخرشم اینکه انسان عملگرا میشه. من الان دلم میخواد همه درسها بگن ترجمه و ارائه ولی کسی نگه فلان صفحه رو بخون بیا امتحان بده. لیسانس البته هیچکدوم رو نمیخواستم و کلا آدم درس نخون و تنبلی بودم :دی ولی الان یه مقدارکی آدمیزادی تر رفتار میکنم:)
* آها راستی انسان یا باید کار کنه یا باید درس بخونه. مدیریت دوتاییش با هم واقعا سخته! چون باید به دو جا جواب پس بدی. یه جا کارت و یه جا هم اساتید. از طرفی همش استرس و هول برت میداره که از اینا عقب نیفتی که البته عقب هم می افتی. حالا اگه شاید فقط کارمند بودم اوضاع فرق میکرد، ولی وقتی مسئولیت داری واقعا سخته. به نظرم دوران فوق درساش جالبتر و فضاش شیرینتره ولی حیف که من وقت چندانی ندارم. توصیه من به شما اینه که اگه فول تایم کار میکنید سراغ فوق نرید یا لااقل جایی برید که خیلی سخت نگیرن و به قول معروف هلو باشه.
* پانوشت: یه توصیه هم برای اونایی که دوست دارن ارشد قبول بشن: فقط کافیه زبان رو خوب بزنید. به نظر میاد اکثرا زبانشون ضعیفه. چون من بقیه درصدهام اصلا تعریفی نداشت ولی همون انتخاب اول قبول شدم!